برنامه 90 و عادل فردوسی پور در دقیقه نود

برخی وبلاگ‏‏ ها از مردم خواسته بودند در کمپيني پيامک، براي حمايت از نود و فردوسي‏پور، با مشارکت در بخش پيامک برنامه اين هفته 90، کمک کنند تا حجم پيامک دريافتي اين برنامه به رقم نجومي 5 ميليون برسد و ماندگاري اين برنامه بي‏نظيري و مجري، کارگردان و تهيه‏ کننده و همچنين روالش، قطعي شود که احتمال مي‏ رفت اين موضوع با اقبال افکار عمومي روبرو شود.

به نظر مي‏ رسد برخي دستگاه‏ها ترجيح داده‏اند از درآمد 110 ميليون توماني 5 ميليون پيامک بگذرند تا اينکه اجازه دهند چنين اتفاقي به وقوع بپيوندد.

گفتني است، پيش از اين روند انتقادات حذفي مشابهي نسبت به برنامه دوربين خبرساز با حجم بسيار محدودتري شگل گرفت که در آن نوبت روند برنامه دوربين خبرساز و ساير برنامه‏‏ هاي مشابه شبکه خبر، به شدت تغيير يافت.

همچنین سوال اصلي برنامه 90 شب گذشته چند دقيقه بعد از شروع برنامه با دستور افرادي که «مقامات بالا» ناميده مي شدند به طور ناگهاني تغيير کرد.
به گزارش خبرگزاري ورزش ايران (ايپنا)، پيگيري خبرنگاران ايپنا حاکي از آن است سوال اصلي نظرسنجي مسابقه پيام کوتاه برنامه 90 شب گذشته به طور ناگهاني و بدون هماهنگي با دستور افرادي که مقامات بالا ناميده مي شوند به يکباره تغيير کرد.

سوال اصلي اين بود که «به نظر شما در اتفاقات اخيري که پيرامون برنامه 90 و سازمان تربيت بدني رخ داد کداميک مقصر هستند؟» پاسخ هم به اين ترتيب بود گزينه اول: برنامه 90 گزينه دوم: سازمان تربيت بدني

در حالي که تمام هماهنگي ها بين مجري برنامه 90 و مسئولان گروه ورزش انجام شده بود اما ناگهان چند دقيقه بعد از شروع برنامه از طريق گوشي به فردوسي پور اعلام مي شود سوال برنامه تغيير کرده است و به جاي آن سئوال پيش بيني نتيجه ديدار استقلال و صباي قم جايگزين شده است.


حالا همه این خبرهای بد رو بیخیال بشین و این تصویر خوب و باحال رو ببینین:




شبکه تلویزیونی بی بی سی فارسی

از روز چهارشنبه این هفته، شبکه فارسی BBC شروع به کار می‌کند. این شبکه جدید قرار است هر روز از ساعت 5 بعدازظهر تا ساعت 1 نیمه شب (به وقت تهران) برنامه داشته باشد. نکته جالب اینجاست که این شبکه همه جا خبرنگار دارد الا داخل ایران. به گفته سایت بی‌بی‌سی فارسی:
«برای پوشش دقیق تر اخبار و تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، خبرنگاران تلویزیون فارسی بی بی سی در نقاط مهم دنیا همانند بیروت، دوشنبه، اسلام آباد، استانبول، بیت المقدس، کابل و واشنگتن بصورت دایم مستقر شده اند.»


ایران به خبرگزاری BBC اجازه داشتن خبرنگار فارسی زبان نداده است، اما خبرنگارهای انگلیسی زبان این خبرگزاری، در ایران مشغول فعالیت هستند. به نظر میرسد حکومت ایران اجازه می‌دهد که مردم کشورهای دیگر از وقایع داخل کشور مطلع بشوند اماحاضر نیست چنین آزادی خبری مهمی را در دسترس مردم ایران هم قرار دهد.

Telstar 12, 15 degrees West,
Transponder 10, 12.608 GHz (Horizontal polarisation)
Symbol rate: 19.28 Mbaud
Forward Error Correction (FEC): 2/3


Hot Bird 6, 13 degrees East,
Transponder 130, 11.666 GHz (Vertical polarisation)
Symbol rate: 27.5 Mbaud
Forward Error Correction (FEC): 3/4


سوتی در مراسم روز قدس

در مراسم روز قدس، برگزار کنندگان در میان اسرائیل و آمریکا بر فلسطین هم مرگ میفرستند:

http://www.youtube.com/watch?v=IilZqsp4Asw

http://www.youtube.com/watch?v=lfTXByX063o



کراوات در اسکناس پنج هزار تومانی


من هم وقتی شنیدم خیلی تعجب کردم. اما وقتی که تصویر یه اسکناس پنج هزار تومنی رو با یه اسکناس دو هزار تومنی مقایسه کردم، دیدم که نه! کاملا درسته.
تصویر چهره امام خمینی رو روی کت و کراوات مونتاژ کردن و برای چاپ اسکناسهای جدید استفاده کردن.
البته رنگ کراوات رو از بین بردن اما سایه‌های اطرافش هنوز به شکل واضحی دیده میشه. اینکه لباسش هم لباس روحانیت نیست، در مقایسه با اسکناس دو هزار تومنی کاملا واضح دیده میشه.

درست به همین دلیل دارن کم‌کم اسکناسهای پنج هزار تومنی رو جمع میکنن. چه کسی جوابگوی هدر رفتن سرمایه مملکته که صرف چاپ این اسکناسها شده؟


سینما پارادیزو


آلفردو: -با تمام احترام به خدایی که دنیا رو توی دو یا سه روز ساخت، من یه‌کم بیشتر طولش میدادم و با کمال فروتنی، بهتر میساختمش.

توتو: -همونطور که گفتم تو همیشه یه جوابی داری.

آلفردو: -فقط برای تو «توتو» یه داستانی تعریف می‌کنم. یه دقیقه بشینیم، این استخونای پیر من...
روزی روزگاری، یه پادشاه یه مهمونی داد، برای زیباترین پرنسس امپراتوری. حالا یه سرباز که نگهبان بود، دختر پادشاه رو دید که رد می‌شد. خوشگلترین دختری بود که دیده بود و درجا عاشق اون شد. ولی یه سرباز ساده در مقابل دختر پادشاه کیه؟
خوب، بالاخره موفق شد باهاش ملاقات کنه و بهش بگه که بدون اون نمیتونه زندگی کنه. پرنسس خیلی تحت تاثیر حرفاش قرار گرفت و به سرباز گفت: اگه بتونی صد روز و صد شب زیر بالکن من صبر کنی، در نهایت من مال تو میشم.
پس سرباز رفت و یک روز صبر کرد... دو روز... بعد ده روز و بعد بیست روز. هر شب که پرنسس پایین رو نگاه میکرد، اون تکون نخورده بود. تو باد، برف و بارون، همش اونجا بود. پرنده میرید روی سرش، زنبور نیشش میزد. ولی اون تسلیم نشد.
در آخر بعد از نود شب، اون کاملا خشک و سفید شده بود، جوی اشک از چشمش جاری شد. ولی نمیتونست نگهش داره، حتی قدرت نداشت که بخوابه. در تمام مدت پرنسس نگاهش می‌کرد.
بالاخره شب نود و نهم بود که سرباز بلند شد، صندلیش رو برداشت... و رفت.

توتو: -چی؟ بعد از اون همه؟... چرا؟

آلفردو: -آره بعد از اون همه... نپرس معنیش چی میشه که خودمم نمیدونم. اگه متوجه شدی به من هم بگو.

مِی‌خواره


دیدار کوتاه بود اما شهریار کوچولو را به غم بزرگی فرو برد.

به می‌خواره که صُم‌بُکم پشت یک مشت بطری خالی و یک مشت بطری پر نشسته بود گفت: -چه کار داری می‌کنی؟
می‌خواره با لحن غم‌زده‌ای جواب داد: -مِی می‌زنم.
شهریار کوچولو پرسید: -مِی می‌زنی که چی؟
می‌خواره جواب داد: -که فراموش کنم.
شهریار کوچولو که حالا دیگر دلش برای او می‌سوخت پرسید: -چی را فراموش کنی؟
می‌خواره همان طور که سرش را می‌انداخت پایین گفت: -سر شکستگیم را.
شهریار کوچولو که دلش می‌خواست دردی از او دوا کند پرسید: -سرشکستگی از چی؟
می‌خواره جواب داد: -سرشکستگیِ می‌خواره بودنم را.
این را گفت و قال را کند و به کلی خاموش شد. و شهریار کوچولو مات و مبهوت راهش را گرفت و رفت و همان جور که می‌رفت تو دلش می‌گفت: -این آدم بزرگ‌ها راستی‌راستی چه‌قدر عجیبند!