بهتر است که کوروش دروغگو باشد

از پارسال بحثهایی درباره‌ی حقیقت و یا دروغ بودن متن کتیبه کوروش به راه افتاده است. در این مدت معلوم شد ترجمه‌ای که ما ایرانی‌ها آن را زیاد دیده‌ایم و به آن ارجاع می‌دهیم، چندان صحیح نیست و مترجم از تخیل خود هم چیزی به آن افزوده. بسیاری از تحلیلگران هم معتقدند که این کتیبه در حقیقت یک نوع پروپاگاند است که به مناسبت فتح بابل و فقط برای تعریف و تمجید از حاکم جدید نوشته شده و در بابل کاری مرسوم بوده که قبل از آن هم انجام شده.
در تصویر زیر کتیبه‌ی «نبونید» پادشاهی که قبل از کوروش بر بابل حکومت می‌کرد را می‌بیند:

منبع تصویر: http://en.wikipedia.org/wiki/Cyrus_Cylinder

این نظریه که «حرفهای کتیبه کوروش فقط تعریف و تمجید از خود است» ممکن است حقیقت داشته باشد، اما بد نیست نگاهی هم به متن کتیبه‌های دیگری که در بابل و آشور کشف شده بیاندازیم:

آشور نصیرپال، پادشاه آشور (۸۸۴ پ‌م.) در کتیبه خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم.”

در‌کتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (۶۸۹ پ‌م.) چنین نوشته شده است: ‘‘… وقتی که شهر بابِـل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران کردم که بصورت تلی از خاک درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان می‌رفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد.”

در کتیبه آشور بانیپال (۶۴۵ پ‌م.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم … من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم … معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خـدایـان و الـهه‌هـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند که هیچ بیگانه‌ای از کنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقرب‌ها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند.”

و در کتیبه نَـبوکَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (۵۶۵ پ‌م.) آمـده است: ‘‘ … فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـه‌ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده‌ای از آنجا برنخیزد.”

و آنها را با متن کتیبه کوروش مقایسه کنیم:

منشور کوروش هخامنشی

گزیده

رضا مرادی غیاث آبادی

منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کوروش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل‌های پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم. من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم … من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد.

بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کوروش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’

من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.



منبع: سایت پژوهش‌های ایرانی (نوشته‌های رضا مرادی غیاث آبادی)

با توجه به افتخارات و جنایات این پادشاهان، چه بهتر که کوروش دروغگو باشد. چون اگر کوروش را راستگو و صادق فرض کنیم (که عقیده غالب ما این است) نمی‌توانیم نتیجه بگیریم که آیا این کارها و عقاید فقط اختصاص به خود کوروش داشته‌اند و یا فرهنگ مردم ایران به گونه‌ای بوده که صلح‌طلب و جویای انسانیت و مهربانی بوده‌اند. اما اگر به فرض محال، کوروش را دروغگو بدانیم، معلوم می‌شود که برای خوشایند مردم سرزمینش این حرفها را گفته است. و این ثابت می‌کند که مردم ایران از شاهشان انتظار مهربانی و بخشندگی داشته‌اند و نه بی‌رحمی و سنگدلی و آدمکشی.

پروپاگاند هر حاکمی بستگی به خواست و نظر مردمش دارد. حتی وقتی به تمدن دمکراتیک روم باستان که دارای مجلس سنا بود نگاه می‌کنیم. باز هم کلوسیوم و نبرد میان گلادیاتورها را می‌بینیم که برای سرگرمی و خوشایند اشراف و مردم عادی برگزار می‌شدند. هر وقت که فرمانروای روم دچار ضعف می‌شد و نیاز به جلب اعتماد مردم داشت، با برپایی نبردهای گلادیاتوری مردم را خوشحال و سرگرم می‌کرد. در فیلم گلادیاتور شاهکار ریدلی اسکات این کارکرد نبرد گلادیاتورها به خوبی منعکس شده است.

پس اگر کوروش بزرگ دروغی گفته باشد، برای خوشایند مردمی گفته که صلح‌جو و مهرپرست بوده‌اند.

مرگ بر وودی آلن صهیونیست!!

این کافر ملحد صهیونیست در جدیدترین حرکت ضد بشری و نابخردانه و ضد ایرانی خود در حال ساخت فیلمی به نام «نیمه شب در پاریس» با شرکت کارلا سارکوزی همسر رئیس جمهور فرانسه است. این آقا به جای اینکه سر پیری معرکه‌گیری کند و با همسر نیکلا سارکوزی که همان کارلا برونی سابق است فیلم بسازد، برای کاهش بار گناهانش و آب شدن گوشتهایی که از گناه «موزها» و «ویکی کریستینا بارسلونا» و «هرآنچه می‌خواهید درباره سکس بدانید اما خجالت می‌کشید بپرسید» به تنش مانده، بهتر است که توبه کند و یک فیلم معناگرایانه و پر از عواطف ایرانی-اسلامی با حضور بانوی فرهیخته «اعظم‌السادات فراحی» همسر محمود احمدی‌نژاد بسازد. چهره‌ی ایشان کاملا تازه و جدید است و کمتر کسی تا کنون موفق شده چهره‌ی این زن را ببیند. نام فیلم را هم بگذارند «صلات ظهر در تهران».


بکارت: اقدس مقدسات

نه فقط در کشورهای اسلامی و در دین اسلام، بلکه در تمام کشورهای دنیا و تمام فرهنگها باکرگی دختران یک دغدغه در زمان ازدواج بوده و هست. برای مثال اصطلاحات مادام و مادمازل در زبان فرانسه به دختر بودن یا زن بودن خانم مورد خطاب اشاره می‌کنند. در جوامع پیشرفته امروزی از اهمیت این خصوصیت زنان کاسته شده است. اما هنوز هم در آیین و عرف جامعه ایران پرده بکارت و ازاله بکارت مرز میان پاکی و ناپاکی است. به شکلی که حتی روشنفکرترین مردان جامعه ما هم در ذهن خود تابوی باکره بودن عروسشان را دارند.
در جوامع سنتی حتی تمام ارزش زن به همین باکره بودن آن نسبت داده می‌شود. به شکلی که شیوخ عرب حتی برای شهوترانی خود هم دختران باکره را انتخاب می‌کنند. زن به عنوان کالایی که در مالکیت مرد قرار می‌گیرد باید کامل و بدون نقص و دست‌نخورده باشد. اما...


صدف
برای من سوال شده بود که فلسفه وجودی پرده بکارت چیست؟ معمولا جواب افراد سنتی و متدین این است که این پرده جزو حکمتهای خلقت انسان توسط خداوند است برای تشخیص زنان پاکدامن از زنان ناپاک. اما این سوال برای من به وجود آمده بود که آیا فقط انسانها دارای پرده بکارت هستند؟ یک جستجوی ساده در اینترنت مرا به جوابهای بسیار جالبی رساند. بله، حتی صدفها هم دارای پرده بکارت هستند. با رسیدن به این حقیقت بنیادین، جنبه طنز و فکاهی ماجرا هم به دنبالش آمد:

فیل
فیلهای ماده هم دارای پرده بکارت هستند. پس هر کس که ادعای مردی دارد بسم الله...
فیل نر غیرتی: زن! پس چرا خون نیومد.
فیل ماده: نمیدونم والا. شاید موقع اسب سواری از بین رفته.
فیل نر قاطی می‌کند و برای زن بیچاره عاج (چاقو یا تیزی) می‌کشد.

نهنگ
این مورد فکر نمی‌کنم نیازی به نوشتن طنز داشته باشد. فقط وسایل غواصی فراموش نشود.

خر (الاغ)
خوب دیگه خرهای نر خر هستند و حالیشان نیست که به چه امر مقدسی بی‌توجه هستند. خرند دیگر، شما برای آنها حرص نخورید.

در پایان امیدوارم این مطلب به کسانی که سعی دارند روشنفکر باشند اما هنوز هم دغده‌های حیوانی دارند کمک کند تا تفاوت انسان و حیوان را بهتر درک کنند و راحت‌تر در راه آزاد اندیشی گام بردارند.

در ادامه نام تعدادی از حیواناتی که دارای پرده بکارت هستند را می‌نویسیم:
  • سنجاب
  • آهو
  • قورباغه ها
  • طوطی
  • خفاش
  • گربه
  • شامپانزه
  • دلقک‌ماهی
  • سگ
  • اسب
  • گورخر
  • گوزن

لرزش

مردم از زلزله می‌ترسند. مبادا دلشان بلرزد. نکند دنیا بر سرشان فرو بریزد. مبادا این دنیای ساکنشان زیر و رو شود.
زلزله مرگبار است ولی نباید از زلزله ترسید. باید دل به پیچش زلف زیبارویان سپرد. خوشا مرگ زیر آوار زلزله‌ای که از لرزش دل عشاق باشد.


منبع: گویا نیوز

نوروز

نوروز فرا نمی‌رسد. ما به نوروز می‌رسیم و از آن می‌گذریم.
زمان ایستاده است. این ما هستیم که می‌آییم و می‌رویم.

سپندارمذگان؛ ولنتاین ایرانی

روز پنجم اسفند در همه گاهشمارهای ایرانی به عنوان روز جشن اسپندارمذگان شناخته می‌شود.
در این روز مردان به همسران خودهدیه می‌دادند. مردان زنان خانواده را بر تخت شاهی می‌نشاندند و از آنها اطاعت می‌کردند و به آنان هدیه می‌دادند. این یک یادآوری برای مردان بود تا مادران و همسران خود را گرامی بدارند و چون یاد این جشن تا مدت‌ها ادامه داشت و بسیار باشکوه برگزار می‌شد همواره این آزرم و احترام به زن برای مردان گوشزد می‌گردید.

اختلاف در زمان برگزاری
هم اکنون در برخی جاها، روز بیست و نهم بهمن را روز جشن سپندارمذگان می‌دانند. در باره وجود این دوگانگی باید گفت که جشن‌ها و فاصله‌های میان آنها در نوشته‌های کهن ایرانی دارای تعریف و اندازه‌های مشخصی است که به مانند دانه‌های یک زنجیر در پیوستگی کامل با یکدیگر هستند. تغییر جای یکی از آنها، موجب گسست همه این رشته خواهد شد.
چنانکه در منابع ایرانی آمده‌است، جشن سده پس از ۴۰ روز از شب یلدا یا چله، و پس از ۱۰۰ روز از اول آبان قرار دارد. همچنین جشن سده، پیش از ۲۵ روز از جشن اسفندگان است.
این اندازه‌ها و فاصله‌های تعریف شده در نوشته‌ها و ریشه نامه‌های کهن ایرانی، تنها با گاهشماری ایرانی با ماه‌های سی و یک روزه (مبدأ هجری خورشیدی کنونی) که بزرگترین دستاورد دانش گاهشماری در جهان است، همسان است؛ ولی با کتابچه‌ای نوساخته که در چند سال گذشته در ایران با نام سالنمای دینی زرتشتیان چاپ می‌شود، هماهنگی ندارد. چرا که در این کتابچه، فاصله ۱۰۰ روزه از اول آبان تا جشن سده به ۱۰۶ روز، فاصله ۴۰ روزه شب چله (یلدا) تا جشن سده به ۴۶ روز، و فاصله ۲۵ روزه جشن سده تا سپندارمذگان (اسفندگان) به ۱۹ روز رسیده‌است. این فاصله‌ها با هیچکدام از اسناد و منابع و تاریخ‌نامه‌های ایرانی هماهنگی ندارد.
اینها نمونه‌هایی از آشفتگی‌هایی است که منتشرکنندگان این کتابچه در ذهن نوجویان ایجاد کرده و نه تنها نظام قانونمند گاهشماری ایرانی را مخدوش کرده‌اند، بلکه اختلال‌هایی نیز در تقویم سنتی یزدگردی زرتشتی که در میان بسیاری از زرتشتیان ایران و عموم زرتشتیان هند و جهان رواج دارد، به وجود آورده‌اند.
قدمت بیست ساله این تقویم، دستکاری‌های فراوان در گاهشماری ایرانی و زرتشتی، نبود هیچگونه سامانه کبیسه‌گیری و تعریف مشخص از طول سال، مبدأ سالشماری ساختگی و نیز اختلاف‌های فراوان با دیگر زرتشتیان جهان باعث شده که زرتشتیان نیز چنین دستکاری‌هایی در قواعد سنتی و دینی را نادرست شمارند.
از این رو، زمان درست شب یلدا برابر با شامگاه ۳۰ آذر، جشن سده در ۱۰ بهمن و جشن سپندارمذگان (اسفندگان) در ۵ اسفند است.

منبع: ویکی‌پدیا


خوشه‌ها و طبقه‌ها

بعد از دهک‌بندی کردن جامعه حالا نوبت به خوشه‌ها رسیده است.
خوشه چه تفاوتی با طبقه دارد؟
آیا خوشه همان طبقه نیست؟
  • خوشه اول = طبقه پایین
  • خوشه دوم = طبقه متوسط
  • خوشه سوم = طبقه مرفه و اشرافی

مردم ایران میان خوشه‌ها و طبقه‌ها گیر کرده‌اند.

منتقدین

منتقدین مانند خواجه‌های حرمسرا هستند: میدانند که چطور انجام می‌شود، هر روز انجام شدنش را دیده‌اند، اما خود قادر به انجامش نیستند.
-برندان بیهن-

Critics are like eunuchs in a harem: they know how it's done, they've seen it done every day, but they are unable to do it themselves.
-Brendan Behan-

گیلگمش

کتاب گیلگمش رو بخونید. این کتاب قدیمیترین داستان حماسی دنیاست که در بین‌النهرین (میان رودان) پیدا شده و ظاهراً به صورت همسرایی خونده و اجرا میشده. این داستان حماسی به صورت دوازده لوح گلی است که مربوط به قرن ششم قبل از میلاد هستند. البته اصل داستان و نقش و نگارهای مربوط به اون که در عراق پیدا شده به 2700 سال پیش از میلاد مسیح میرسه.


دانلود:

activebb.net



اطلاعات بیشتر:

Epic of Gilgamesh

حماسه گیلگمش


کتاب هایی که می خوانیم


تیتراژ پایانی

لعنت خدا به این تیتراژ پایانی. وقتی که یه فیلم خوب و گیرا میبینی، دلت میخواد که تمام تیتراژ پایانیش رو هم ببینی. دوست داری اسم تک‌تک کسایی رو که توی ساخته شدن این فیلم نقش داشتن حفظ کنی. تمام بازیگرهای مکمل و دستیارهای کارگردان و موسیقی‌ها و ...